جدول جو
جدول جو

معنی ده سلطان - جستجوی لغت در جدول جو

ده سلطان
(دِهْ سُ)
دهی است از دهستان یاطری. واقع در بخش گرمسار شهرستان دماوند در 13هزارگزی خاور گرمسار. آب آن از حبله رود تأمین می شود. سکنۀ آن 500 تن. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِهْ سَ)
دهی است از دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان اراک. واقع در 36هزارگزی جنوب آستانه. دارای 706 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. از ایستگاه فوزیه اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ سُ)
نام موضعی میان حلب و حماه. (حبیب السیر چ طهران جزء 4 از ج 2 ص 199)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ دِ)
دهی است از دهستان چهار بلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان. واقع در 18هزارگزی خاور همدان. سکنۀ آن 230 تن. آب آن از چشمه و قنات و رود خانه قوری چای تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ سَ)
ده کوچکی است از دهستان گندزلو از بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 4 هزارگزی باختر شوسۀ مسجدسلیمان به اهواز. سکنۀ آن 50 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نام دختر سلطان سلیم خان عثمانی است. او در آغاز همسر لطفی پاشای صدراعظم بوده و در محلۀ داودپاشای اسلامبول مسجدی جامع و خانقاهی بنیان نهاده و بعدها آن خانقاه را مدرسه کرده است. (خیرات حسان ج 2 ص 104)
جلال الدین. خواهرزادۀ امیرمبارزالدین محمد که در سال 755 هجری قمری او را به نیابت از طرف خود بشیراز فرستاد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 106)
نام دختر سلطان سلیمان عثمانی است که تکیۀ شاه سلطان واقع در محلۀ ایوب اسلامبول را بناکرده است. (خیرات حسان ج 2 ص 104)
نام دختر سلطان مصطفی خان ثالث عثمانی و بانی بعضی از ابنیۀ خیریه بوده است. (خیرات حسان ج 2 ص 104)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ کَ)
دهی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. واقع در 30هزارگزی شمال باختری مسجد سلیمان. دارای 200 تن سکنه می باشد. آب آن از چشمۀ هفت شهیدان تأمین می شود. راه آن شوسه. معدن گچ دارد. ساکنین از طایفۀ هفت لنگ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ سُ)
دهی است از دهستان از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 15هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ / دِ سُ مُ حَمْ مَ هَِ)
امام زاده ای است بین ساری و بابل (بارفروش) و نزدیک به بابل. سلطان محمدطاهر فرزند امام موسی کاظم (ع) بوده است. صورت کتیبۀ او را رابینو در سفرنامۀ خود آورده است. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مذکور ص 76، 212 و 233 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ سُ بَ گُ)
دختر میرزاسلطان ابوسعید و عمه ابوالمظفر یادگار محمد میرزاست. در سال 873 هجری قمری سلطان حسین میرزابایقرا پس از فتح خراسان شهربانوبیگم دختر میرزا ابوسعید را بحبالۀ نکاح درآورد و چون میان آن دو الفت و استیناسی اتفاق نیفتاد بعد از چندگاه او را طلاق گفت و به سمرقند فرستاد و خواهرش پاینده سلطان بیگم را بنکاح آورد و بین الجانبین محبت و مودت دست داد و چون میرزا یادگار محمد به قصد تسخیر خراسان از آذربایجان نهضت کرد و بر سر این ایالت جنگ میان وی و سلطان حسین میرزا درگرفت، در آن اوان که سلطان حسین میرزا از النگ مشرتو به صوب قلعۀ نیره تو کوچ کرد هنوز ابوالمظفر یادگار محمد میرزا در ولایت طوس بود که عمه وی پاینده سلطان بیگم بتحریک امیر فریدون برلاس و سلطان احمد از منزلی که در بیرون هرات داشت بشهر درآمد و آنرا برای برادرزادۀ خود ضبط کرد و فرمود تا درروز جمعه ششم محرم سال 875 خطبه بنام میرزا یادگار محمد خواندند و در آن ایام مولانا حسن شاه شاعر قصیده ای در مدح پاینده سلطان بیگم سرود که مطلعش اینست:
همچنان کز فضل حق خاتم سلیمان را رسید
ملک بلقیس زمان پاینده سلطان را رسید.
و یادگار محمد پس از این واقعه به هرات شتافت و در نهم محرم الحرام بر سریر سلطنت جلوس کرد و زمام امور ملک و مال را به قبضۀ اختیار پاینده سلطان بیگم نهاد. اما پس از آنکه سلطان حسین میرزا مجدداً بر هرات استیلا یافت و یادگارمحمد میرزا را بقتل آورد پاینده سلطان بیگم، همچنان در شمار زنان سلطان حسین میرزا باقی ماند و پس از وفات او و تسلط ازبکان بر هرات و استقرار بدیع الزمان میرزاو مظفرحسین میرزا پسران سلطان حسین میرزا در استراباد، پاینده سلطان بیگم و خدیجه بیکی آغا یکی دیگر از زنان سلطان حسین میرزا بجانب استراباد عزیمت کردند. پاینده سلطان بیگم از سلطان حسین میرزا یک پسر و چهار دخترداشت بدین شرح: حیدر محمد میرزا که در سال 908 درگذشت و در مدرسه سلطانیه مدفون شد. آق بیگم که در سلک ازدواج محمد قاسم میرزا پسر ابوالقاسم ارلات انتظام داشت. بیکه بیگم که در عقد سید مولانا خواجه روزگار بود. آغابیگم که پیش از وصول بحد بلوغ درگذشت. کیجک بیگم که زوجه میرزا بابر پسر محمد قاسم میرزا بود. رجوع به حبیب السیر ج 2 صص 250- 251- 253- 254- 284- 297- 300- 316 شود
لغت نامه دهخدا